اصلاً چرا حقیقتش را نگویم؟ من به کسانی که عقیده مشخصی در زندگی داشتند حسادت میکردم کسانی که چتر به دست به دنیا می آیند باران برف و تگرگ می بارد و این آدم ها همواره در امان اند. حتی وقتی هوا آفتابی است باز هم چترشان را ول نمی کنند. اما حسد آن چنان سکوی پرتاب پر قدرتی نبود که بتواند موجب جهشم بشود. می توانستم چشم هایم را ببندم و در وجود هر کسی شیرجه بزنم اما متأسفانه خیلی خوب می دانستم که پرشی کوتاه مدت خواهد بود. رضایت اولیه ناراحتی مختصری را به دنبال می آورد و این ناراحتی مختصر بعداً به ناراحتی بزرگتری تبدیل میشد و ظرف مدتی کوتاه هر هیجانی را از بین میبرد. آنگاه احساس بدبختی میکردی بدذاتی هم به دنبال بد بختی می آمد. نفرت داشتن از خود و بدی کردن به دیگران دو روی یک احساس اند.
سوزانا تامارو در سال ۱۹۵۷ در ایتالیا به دنیا آمد. پس از گذراندن مدرسه تربیت معلم برای ثبت نام در دوره کارگردانی به رم رفت و پس از آن از سال ۱۹۷۹ به عنوان دستیار کارگردان و سازنده مستندها تلویزیونی مشغول به کار شد. او علاوه بر نوشتن چندین رمان و مجموعه داستانهای کوتاه که برخی از آنها جوایز معتبر ادبی را در ایتالیا از آن خود کرده اند دو کتاب هم برای کودکان و نوجوانان نوشته است.
جان جهان همراه با مجموعه نامه ها و نوشته هایش اولین بار با عنوان ماتیلدای عزیز در سال ۱۹۹۷ منتشر شد. قهرمان این زمان در واقع نمادی از انسان بی قرار و گم گشته معاصر است که با دیده تردید و حتی انکار به ایمان پدران خویش می نگرد و در جست وجوی آرامش سرگشته در جهان گام بر می دارد تا وقتی که به لطف خداوند مرشدی راهنمای او میشود و او را به نور ایمان از تاریکی و سرگشتگی ذهن طوفان های خویش رها می سازد و به ساحل آرامش می رساند.