کتاب جادوگر کوه کبود
هنگامیکه محمد گازره به ده میرود متوجه میشود که مردم ده تماماً سنگ شدهاند و ابری روی ده را گرفته و گردی سفید چون باران از ابر میبارد. او شاهد است که چگونه دو عفریت دارند مجسمهی سنگشدهی دختر ارباب را میبرند. حمله میکند که او را نجات بدهد، اما...