خدایا! رضایت وجدان می خواهم، نه رضایت خویشان و دوستان. خداوندا! کینه ام را به دشمنان سرزمینم عمیق تر کن، زبانم را تیزتر کن، پایم را استوارتر کن، زبونی ام را کمتر کن، شاید بتوانم سنگی از کوه سنگی دردهای مردم بردارم و باری از بار عظیم غم های شان بکاهم! خدایا! بیکاره ام مکن، بی مصرفم مکن، عیاشم مکن، ورّاجم مکن، بهانه گیرم مکن، خودْباورم مکن، اسیر تنم مکن، پیش فرزندان سرزمینم سرافکنده و سرشکسته ام مکن، در به درم کن امّا دلبسته به زر و زیورم مکن! خدایا! کاری مکن که کودکان، آنگاه که از مادران و پدران خود می پرسند: «این میرمهنا، برای مردم ما چه کرده است؟» هیچکس هیچ داستانی برای گفتن نداشته باشد! خداوندا! اگر داشتن همین تن پوش کهنه، ذلیل داشتنم می کند، ندارم کن! اگر کاشتنْ اسیر چیدنم می کند، بیکارم کن! اگر اندیشهٔ خیانت به یارانْ بر سرم افتاد، بر سر دارم کن! اگر به لحظهٔ غفلتی درافتادم، پیش از سقوط، هشیارم کن! نادر ابراهیمی نویسنده کتاب با وجود بهره بردن از خیال ابن کتاب را نگاشته است...