کتاب برادررمانی نوشته دیوید چاریاندی، که همزمان شخصی و جمعی است و تجربه های زیسته مهاجران، نژاد، فقر، خشونت و فقدان را در قالب روایتی صمیمی و شاعرانه بازتاب میدهد. این اثر در اسکاربرو، حاشیهای چندفرهنگی در شرق تورنتو، اوایل دهه ۱۹۹۰ میگذرد و با تمرکز بر زندگی دو برادر سیاهپوست، فرانسیس و مایکل، به بازسازی حافظه خانوادگی و اجتماعی میپردازد.
فقط اوتنها نبود محله پارک پراز مادرانی بود از خود گذشته و فداکار کسانی که روزها درس خواندند و شب ها کار کردند کسانی که رویایشان تربیت فرزندانی بود که حداقل کمی بیشتر از خودشان از زندگی بهره مند باشند. فرزندانی که شاید از خود گذشتگی آن ها را پاس بدارند و گذشتشان را جبران کنند... زندگی مادر ما همچون بقیه بردباری و فداکاری صرف نبود هم داشت. خوشی ها و خیالاتی که ما فقط يك نظرآن را می دیدیم
این کتاب سیر شکل گیری ذهنی و عاطفی دو برادر و روح عصیانگرشان در تقابل با هنجارهای جامعه و نابرابری های اجتماعی و جهان مقدر برای سیاهان را نشان می دهد. چاریاندی بی کلمه ای اضافه جزیاتی حیرت انگیز از احساسات درونی این خانواده به تصویر می کشد. روایتی قوی خوش ساعت و پرکشش که درآن میتوان تلفیقی از عشق و رویا، تنهایی خشونت و ماجراجویی را دید.