یک ماه است که من و سوسیتا، عضو انجمن حمایت از زنان خانهدار شدیم. تا حالا به خانم مالوی در مرتب کردن نامههایی که قرار بود پست بشوند، کمک کردیم و کلاس نخبههای جوان را راه اندازی کردیم.
امروز شنبه، روز کوپن دادن و ثبت نام اعضای جدید سیاه پوست بود که در منطقهای از دیترویت زندگی میکردند. آسمان فوریه خاکستری و ابری است. ما کت و شال و کلاه و دستکش پوشیدهایم.
خانم مالوی به من و سوسیتا قول داده که هر وقت کارمان تمام شد با بقیه گروه قرار ملاقات بگذارد و بیرون، چای و ساندویچ بخوریم. به اعضای تازه کار آموزش داده شده بود که چگونه اعضای جدید را ثبت نام کنند. من و سوسیتا موفق بودیم. ما به خانم پک و خانم مالوی پیوستیم.
خانم پک گفت: “ما خیلی خوشحالیم شما دختران، عضو انجمن جوانان شدید. من و خانم مالوی استعداد زیادی را در شما دیدیم. شما جوانان، رهبران آینده، بعد از ما که پیر شدهایم، هستید.
”خانم مالوی گفت: “امروز میخواهیم به شما بگوییم ویژگیهای رهبری چیست. وقتی میبینید خطایی اتفاق افتاده، چه کار باید انجام بدهید تا درست شود. این کاری است که امروز باید انجام دهید. فهمیدید خانمها؟”
من و سوسیتا با هم دیگر جواب دادیم: “بله، مامان.” و با هم خندیدیم، چون همزمان با هم جواب دادیم.ما تمام روز را در شهر پارادایز راه میرفتیم که در آنجا بیشتر فروشگاههای سیاه پوستان و رستورانهایشان و کلوبهای شبانه بود. از این خانه به آن خانه میرفتیم و با خانمهای خانهدار صحبت میکردیم…