این کتاب داستان دودیدا که در کوهستان روی قله‌ها زندگی می‌کند، است. همه چیز بر وفق مراد است تا زمانی که همسایه جدیدی به آن‌ها اضافه شد...

محترم‌ ترین نویسنده‌های جهان می‌آیند تا سگ‌های نازپرورده‌ شان را در نمایش سگ‌ های ادیبِ عمارت غمکده‌ مخوف به رخ بکشند.

وقتی به مامان و بابایم گفتم این هفته تعطیلات میان ترممان است، قیافه‌‌هایشان عجیب شد.

دلالو پای تختم ایستاده، است تخته شاسی در دست. این دومین عیادت امروز صبح است اولی پزشک‌هایم بودند که تأیید کردند جراحی خوب پیش رفته

حتی با اینکه از خانه ی ما فقط چهار دقیقه تا مدرسه ام راه است، من بیشتر وقت ها دیر می رسم به مدرسه

تنها کسی باشد که بتواند یک موجود اهریمنی را شکست بدهد، چه خواهد شد؟