آن موقع، به نظرم فکر خوبی بود. نقشه ام ظرافت و سادگی خاصی داشت، از این نقشه های لوس الکی نبود؛ ماشین مامان را برمی دارم و تخته گاز می زنم به دل جاده. من شانزده ساله ، بدون گواهینامه ، آن هم با حال خراب ، رانندگی می کنم...
آلمانی ها با رفتار عجیب خود به آمریکایی ها می فهمانندکه آن ها نیز از جنگ خسته اند و می خواهند بدون خشونت و درگیری تسلیم شوند. دو گروه باهم به توافق می رسند تا در یک نیمه شب آرام صحنه اسیرگیری را اجرا کنند، اما آیا به این سادگی می توان از خشونت جنگ گریخت؟