بیا بالا راضیت میکنم.
پوزخند زدم من این راه نرفته رو از حفظ بودم توالت خونه ی مردم رو میشورم که سوار این ماشینا نشم که فردا نشم یکی مثل مادرم فیروزه قشنگه.
تا خود خونه پیاده رفتم نزدیک خونه که رسیدم مامانو دیدم که روی پله ها نشسته بود همون کلاه گیس مسخره هم روی سرش با چادر پاره پوره با یه رژ لب پررنگ کج و کوله.
این مادر من بود هرچند که نمی دونستم بابام کیه فقط میدونم مامان فیروزه وقتی فهمید من رو بارداره منو نگه داشت و پروشگاهم نبرد خودش بزرگم کرد.