فقط سه پا برایم کشیده بود، این طوری شد که من چلاق شدم و اسم خودم را گذاشتم گربه ی لنگ. کمی هم سرفه می کنم، چون دیوار نمناک است. تمام طول زمستان را اینجا گذراندم.» یاس به دقت به دیوار نگاه کرد. جای خالی گربه ی لنگ رویش باقی مانده بود. انگار نقاشی از جایش کنده شده بود.