فرانسوا راستیه را می بایست نظریه پردازی اشت که با عبور از مرزهای سنتی زبان شناسی و نشانه شناسی پروژه ای بلند پروازانه را برای بنیان نهادن علوم انسانی نوین در پیش گرفته است. راستیه در این کتاب با به چالش کشیدن درک متعارف از زبانها و فرهنگ ها و با تأکید بر محدودیت های رویکردهای نظری حاکم بر ارتباطات و شناخت خاطرنشان می سازد که ایدئولوژی مدیریت گرا، عرصه آموزش و پژوهش را کاملاً در انحصار خود درآورده است. از مقطع مدرسه تا دانشگاه این ایدئولوژی با محدود کردن محتوای رشته های علمی در چارچوب فعالیتهای عملیاتی متنوع جایگزینی دانش با توانش و ترویج ارزیابی های رقابتی به باز تعریف اهداف تعلیم و تربیت می پردازد. راستیه برای مقابله با این وضعیت استیلا یافته استدلال می کند که می بایست بر غنای فرهنگها تکثر زبان ها و ظرفیت های آثار ادبی و هنری تأکید ورزید. این اثر فراتر از متنی تخصصی در حوزه آموزش بیانیه ای فلسفی در باب نسبت دیالکتیکی آموزش دموکراسی و جامعه به شمار می آید.