داستان گذرگاه، پرواز آزاد تخیل به سوی زندگی دوردستی ست که چون رنج و عتاب جستجوی هویت ازلی خود را پشت سر میگذارد، همان زندگی جاودانهی رویاست که در آن عشق ،آفرینش شاعرانه و زمامداری ادبی حیات عقل به معنای برین یا افلاطونی آن، چنان در هم بافته اند که ارمغانی راستین برای عزم عبور به دیگرجا دست میدهد یا چنین توان گفت که چون بی خویشتنی رزان، قدحی بدست ضمیر عاشق میدهد تا او را به میعاد پیوندها و شادمانی های دیرین رساند.
آنجا که قلم، بارقه ی الهام نشآت گرفته از تآثرات را جدی میگرد، دست به خلق جهان خود میزند تا دیگر بار نیرنگ زندگی در هبوط را وانهاده و از نو به سرزمین بهشت از دست رفته ی خود بازرسد . این داستان به رغم حجم اندک خود ، سفری ست از زردوزی بیقرارانه ی واردات خیال به رویایی که میتواند واقعیتی بیش از واقعیت سترون داشته باشد و به معنای عروج دهنده یا حقیقی ادبیات ما را به رویای از دست رفته ی عشق رساند.