فرانکی دوست ایبی در حین بازی توی یک گودال عمیق میافتد و ناپدید میشود. به دنبال او بچهها توی گودال میپرند تا نجاتش بدهند، اما ناگهان متوجه میشوند مانند آلیس، در سرزمین عجایب فرود آمدهاند.
نویسندهی کتاب، جنیفر دانلی، در این اثر داستان دخترانی را روایت میکند که شجاعت را به زیبایی ترجيح میدهند، کسانی که خودشان را در ميان نامهربانیها و ناملايمیهای روزگار پيدا و تقويت میکنند و کسانی که زیبایی را ورای صورت زيبا میبینند.
مری لمبرت همیشه در جزیرهی محبوبش، مارتاز واینیارد، احساس امنیت کرده است. پدرِ پدرِ پدربزرگ او مهاجری انگلیسی و از اولین ساکنان جزیرهی ناشنوایان بوده و حالا بعد از گذشت صد سال، بسیاری از مردم آنجا، ازجمله مری، ناشنوا هستند و تقریباً همه میتوانند با زبان اشاره باهم ارتباط برقرار کنند...
اگر تمام جهان برهوتی تباه و مرده باشد، چه؟ هزار سال است خاکستر میبارد و هیچ گلی شکوفه نمیزند. هزار سال است اسکاها با تیرهروزی به بردگی کشیده میشوند. هزار سال است که لرد فرمانروا قدرت مطلق را در دست دارد...