مجلّا یکی از هزاران زنیست که در هزارتوی پیچیدهی جوامع سنتی و مردسالار تنها قدم در مسیری میگذارد که تمام زنان خوب جامعه او نهادهاند و بر سرنوشتی گردن مینهد که تنها گزینهی پیش روی اوست.
ویکتور، پسر ده ساله ی باهوش و سختکوشی با استعداد علمی درخشان است. او به همراه سگش زبل، فیلم های سه بعدی هیولایی می سازد؛ اما وقتی فاجعه از راه می رسد، ویکتور با بهره گیری از علم و دانش، اوضاع را روبه راه می کند.