آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند
این شعر خیام از زمان سرودنش تاکنون همچنان طراوت و تازگی خود را حفظ کرده است و شامل حال مردمانی میشود که در طول تاریخ بشریت، زندگی هرکدامشان افسانهای بوده که سرودهاند و رفتهاند اما نه بیهوده و بیحاصل.
تمدن کنونی ما مدیون آنان است که در چهارگوشۀ جهان با قدرت فکر و خلاقیت فردی خود زندگی را برای نسلهای بعدی هموار و آسان ساختهاند. آنچه پاستور کرد، آنچه ماری کوری کرد، آنچه ماتیسن نقاش کرد و آنچه تولستوی و دیگران کردند، هرکدام در قلمرو فکری خودشان، همه برای بشر و تداوم زندگی و ارتقاء تمدن بوده است. این کتاب بخش کوچکی از آن مردان و زنان را شامل میشود که هرکدام پیامی زندگی بخش را به خوانندۀ کتاب ارمغان میکنند. این کتاب سراسر امید است در برابر نومیدی. این کتاب شور زندگی است در برابر خاموشی. شاید کتاب، لحظۀ خاموشی عمر باشد اما حدیث آغاز زندگی برای ماست که سرگشته و نومید در تاروپود قراردادهای اجتماعی دستوپا میزنیم و روز و شب را به رایگان از کف میدهیم.
این کتاب به ما میآموزد که باید زندگی کنیم، بر سستیهای حیات غلبه کنیم، با شور و امید تا زمانی که هستیم بکوشیم و از خود نشانی باارزش برجای بگذاریم. عمر بیحاصلی نداشته باشیم و لحظات را به بطالت سپری نکنیم به گونهای زندگی کنیم که در لحظۀ مفارقت با آرامش این جهان را ترک کنیم. پیام این کتاب در این قطعه شعر از ویکتور هوگو نهفته است:
دریغ دوست بدارید، عمر را بگذرانید، گلهای جوانی را بچینید، برقصید، بخندید و قلوب خویش را در آتش عشق بسوزانید و جام زندگانی را خالی کنید همانطور که هر چشمهای سرانجام به دریا میریزد، کودکی، جوانی، بوسههای روحپرور، آوازها، تبسمها و عشقهای پاک نیز به گور سرد و مشئوم منتهی میشود.
این کتاب دشمن نومیدی است.