اسها را به نخ میکشد
ناوک چابک سوزنم
ساعتی بعد گل میدمد
ژان گلوبند بر گردنم
وان حریر تن از وی پدید
آن خیال آفرین سپید
یاد ایام دیرینه را
بر سر و دوش میافکنم
کیستم، کسیتم، کیستم
پیش آیینه میایستم
پای تا سر به خود شیفته
راستی، نرگسم یا زنم ؟