همواره بازماندگان، آنها که پدر، مادر، یا هردو را ازدست دادهاند، حتا اگر رازی در میان نباشد، به دنبال آن چیزهایی می گردند که فکر می کنند ندانسته باقی ماندهاند. این میل رسیدن به رازها و کشف رمزهایشان، همواره نزد آنها که زندهاند وجود دارد، چون همه آدمها، حتی آرام ترین و گوشه گیرترینها هم، رازهای کوچک و بزرگی دارند که با خودشان حمل می کنند. کتاب «کیک سیاه» داستان دو بازمانده است، برادر و خواهری که پس از درگذشت مادرشان، برابر میراثش ایستادهاند. میراثی که یک «کیک سیاه»، گویی سمبل آن است. کیک سیاهی که مادری از دل کهن ترین سنت های آنتیل، برای دختر و پسرش به جا گذاشته و همین کیک چیزی در خود دارد که آغازی است بر فهم زندگی و پیشینه ای که بایرون و بنی، پیشازاین هیچ از آن نمیدانستها ند. شارمین ویلکرسون در این رمان، با قطعاتی به ه مپیوسته، از اکنون بنی و بایرون تا آن روزها که سالیان سال به مثابه راز سربه مهر بودهاند، امروز و گذشته را به هم وصل کرده و موجب همراهی شگفت خواننده با جزء به جزء داستان میشود.