جنهایی که سونای بخار میگیرن، پسرِ هیولا، ایسچی، گرگینه، دراکولا، مرگ با داس بلندش توی اتوبوس، دوربینی که از هرکسی عکس بگیره اون ناپدید میشه، شبحهای بیخانمان... از این چیزها میترسی؟...
تیارا مدتی است که مدام کابوس هایی بسیار شبیه به واقعیت می بیند، کابوس هایی که گرما، حرارت، آتش، صدای جیغ و فریاد دختران محبوس در شعله ها، راهرویی باریک و… در همه شان تکرار می شود؛
اُتولین براون و بهترین دوستش، آقای مانرو، معمولاً از هم جدا نمیشوند... اما آقای مانرو مخفیانه رفته است نروژ تا ترول پشمالوی خیلی پاگندهی دندان کج و معوجی را پیدا کند...