بُنبُن عاشق وقت گذراندن با بابابزرگ و مامانبزرگ است. رسیدگی به گلوگیاه، درست کردن پازل، حل کردن جدول و محبت و علاقه فراوانی که بینشان در جریان است، روزهایش را زیبا میکند؛ اما یک روز بنبن متوجه میشود که بابابزرگ دارد همهچیز را از یاد میبرد و کلماتش را گم میکند...