درها، درها، درها. پنجره های بسته. ابرها روی دریا ها را می پوشانند. چند سایه خیس در ساحل. به مرگ او نگاه نکن. او چشم دارد، دست دارد، در دست هایش هنوز ترس از مرگ جاری است... امروز بودم، فردا نیستم. مژه ها بر هم می خورند. یک ماهی روی آب خوابیده است.. رویایی در مردمک چشم. شهر سکوت کن. به سرودهای ما گوش کن و..