همه برگشتند و نگاهی سرزنشآمیز به پدینگتون انداختند. او گفت: «اوه، خدای من. دوباره توی دردسر افتادم.» معلوم نیست چرا دردسرر همیشه سراغ پدینگتون میرفت. کدام خرس میتواند توی سالن سینما روی صندلیاش بایستد و آدم بدهی فیلم را هو کند و صدای اعتراض کل سینما را درآورد؟ یا روی سر کسانی که درست زیر لژ نشستهاند بستنی بریزد؟ یا کاری کند که مغازهی لباسشویی را آب بردارد؟ یا میز شپزخانه همسایه را از وسط نصف کند؟ فقط و فقط پدینگتون! با اینکه کله پدینگتون پر از فکرهای ناب است. همیشه یک جای کار خراب میشود!