اینجا دیگر آخر خط است! مامانبزرگ مخترع قرار است چند روزی از گوی دریاییاش پا به خشکی بگذارد و به دیدن خانوادهی فروز بیاید. فری و وزی آنقدر خوشحالاند که برای مامانبزرگ دستگاه خوشامدگویی اختراع میکنند. اما وقتی با او روبهرو میشوند تمام تصوراتشان به هم میریزد. مامانبزرگ مخترع اصلا مثل مامانبزرگهای معمولی نیست، مخصوصا که بعد از مدتی فری و وزی متوجه میشوند او برای اجرای نقشهای عجیب به دیدن آنها آمده. اما دیگر کمی دیر شده. چون آنها در گوی دریایی اسیر شدهاند...