پینا، فلو و بلانکا که میخواهند از ماجرا سر در بیاورند، متوجه میشوند کار بچه خرسی است که مادرش مرده و تک و تنها در جنگل رها شده. پینا بیشتر از بقیه نگران بچه خرس میشود، چون همین بلا سر خودش هم آمده و میداند زندگی بدون پدر و مادر چگونه است. از طرف دیگر، بچه خرس خطرناک است و چیزی نمیگذرد که وحشت در دل شاگردان شبانهروزی میافتد. در روستا هم، چند کشاورز برای شکار خرس آماده میشوند. برای فلو، پینا و بلانکا یک موضوع کاملا روشن است: اگر میخواهند بچه خرس زنده بماند، باید هر چه زودتر دست به کار شوند.