چراغ لابی را خاموش کرد. ساعت را دست گرفت و پاورچین پاورچین از پلکانی با کف پوش مشمایی به سمت دو اتاق زیرشیروانی بالا رفت. یکی از دو اتاق زیرشیروانی ( همیشه بوی تند عرق می داد، آن که برای پیشخدمت بود، زن میان سالی که بسیار می خوابید، زود می خوابید و دیر بیدار می شد ) برای او بود و دیگری برای پیشخدمت. هر صبح باید تلوتلوخوران به اتاق پیشخدمت می رفت و او را از خواب سنگینش بیدار می کرد و هر شب ( خواب آلوده به اتاق او سر می زد؛ دمی کنار او که در خواب گران بود درنگ می کرد و دقیقه ای بر سروصورتش دقیق می شد. زن خوابالود فریاد می زد « هوووششش! سگ کثیف!