محاکمه داستان مردی است که قدرتی خارج از صحنه و دور از دسترس او را بازداشت میکند، بی آنکه خودش یا خواننده خبر از ماهیت جرمش داشته باشد. داستان از همان جملهی آغازین این نکته را روشن میکند: «بیشک کسی به یوزف کا. تهمت زده بود زیرا بیآنکه از او خطایی سرزده باشد، یک روز صبح بازداشت شد.» خواننده گمان میکند که بازداشت یوزف کا. اشتباهی قضایی است و این خطا بهزودی برطرف خواهد شد، اما این انتظاری بیهوده است. یوزف کا. هم که اثبات بیگناهیاش را کاری ساده میپنداشت، هر چه پیشتر رفت آن را ناممکن دید. محاکمه نیز مانند دیگر آثار کافکا کامل نشد، اگرچه فصلی دارد که در آن داستان به سرانجامی میرسد. فرانتس کافکا این رمان را در سال 1915 نوشت، ولی اولینبار پس از درگذشتش، در 1925، به همت مکس برود منتشر شد.