نسبت میان فیلم و فلسفه نسبتی چندسویه است. از طرفی، تقریباً همان ابتدای ظهور سینما، از فلسفه کمک گرفته شد تا نشان داده شود که این قالب تازه به واقع هم هنری است و هم متفاوت. […] از سوی دیگر، فیلم نیز کمکهای شایانی به فلسفه کرده است. هم از ناحیهی بردن اندیشههای فلسفی از اذهان فیلسوفان و محیطهای بستهی دانشگاهی به دل جامعه و هم از ناحیهی انضمامیسازی و فهمپذیرترکردن اندیشههای انتزاعی و دشوار فهم فلسفی، و مهمتر از همه، از ناحیهی امکانات تازهای که برای اندیشیدن در اختیار فیلسوفان گذاشته است. […] و نهایتاً، در دهههای اخیر، فیلسوفانِ چندی از پیوند و نسبتی تازه میان فیلم و فلسفه، یا، بهاختصار، فیلمسفه. در اینجا بحث بر سر این است که دستکم پارهای از فیلمها میتوانند فلسفهورزی کنند. یعنی به همان نحو که مثلاً در مقالات و رسائل فلسفی میتوان نظریهای تازه عرضه کرد، به تقویت یا تضعیف موضعی پرداخت و تفسیر یا قرائتی تازه از نظریهای به دست داد، در فیلمها نیز میتوان چنین کرد. و اگر چنین باشد، باید پذیرفت که، بهجای فیلم و فلسفه، با پدیدهای به نام فیلمسفه مواجهایم.