فرانکلین اسباب بازی هایش را زیر و رو می کند، او تمام آن ها را دوست دارد و دلش نمی خواهد آن ها را به کسی بدهد. پدر فرانکلین از او می خواهد با دقت هدیه ی مورد نظرش را انتخاب کند و چیزی را هدیه دهد که خودش نیز دوست دارد. سرانجام فرانکلین تصمیم می گیرد تیله هایش را که از همه بیشتر دوست دارد به بچه های بی سرپرست هدیه دهد...