فرانکلین پس از روزها فکر کردن ، تصمیم می گیرد همه کارها را برای مادرش انجام دهد. صبح روز تولد او صبحانه را در رختخواب می برد ، یک سنجاق درست می کند ، یک نقاشی می کشد و گل های تازه را از باغ برش می دهد...