تاریکی او را احاطه کرد و تنها چیزی که شنید، صدای همهمۀ مگسهای گرسنه بود… پس از نبردی حماسی که در آن کاو، فرال کلاغ، توانست مرد تارعنکبوتی را نابود کند، شهر بلکاستون سرانجام از شر شیطانی که مدتها تهدیدش میکرد، رها شد. اما صلح و آرامش دوامی ندارد. آمدن مادر مگسها باعث میشود که بار دیگر جرم و جنایت و فساد و آشوب بر شهر مسلط شود. کاو باید از همۀ قدرت و شجاعش استفاده کند و از دوستانش کمک بگیرد تا بر این موجود پیروز شود. اسرار فاش میشوند، خطر و مرگ همهجا را فرا میگیرد و هر کسی ممکن است خیانت کند…
اطلاعات کمی از ژاکوب گری مرموز وجود دارد. میگویند که او در شهری بزرگ در ایالات متحده آمریکا زندگی میکند؛ جایی که شبها در خیابانها سرگردان است و داستانهای تاریک و پیچیدۀ خود را در خواب میبیند. او عشق عمیقی به حیوانات دارد و حتی خودش با کلاغ ها صحبت می کند... اگرچه هیچکس نمیداند که آیا پاسخ آنها را میفهمد یا خیر.