این رمان درباره ی بازگشت مردی است از جبهه ی غرب. او نگهبان یک فانوس دریایی در جزیره ای دور افتاده در غرب استرالیا می شود، و هر چند ماه یک بار با قایق برایش آذوقه و لوازم می آوردند. همسرش نیز به او می پیوندد تا زندگی شان را در این جزیره ی دور افتاده رقم بزنند، زنی که قدرت بارداری ندارد و فرزندانش سقط می شوند و روحش از این ماجرا در عذاب است، تا این که روزی یک قایق به ساحل می آید. در قایق یک جنازه است و نوزادی گریان رها شده ... فانوسی میان اقیانوس ها رمانی است که می تواند مخاطب خود را تا آخرین کلمات همراه کند و تجربه ای دلپذیر برای او بسازد.