چندین سال از همکاری بتمن و بتگرل میگذرد و شهر گاتهام سیتی در سایۀ امن آنها به سر میبرد. اما در یکی از تاریکترین شبها، بتگرل شاهد تحویل مدارکی توسط جیمز گوردون به بتمن است. پروندۀ برادرزادۀ یکی از خلافکاران که باعث خرابی بسیاری از منطقههای گاتهام سیتی میشود. پس از چندین روبهرویی با آن خلافکار، بتگرل عاشق او میشود، اما در اوج احساسش به او، بتمن به او حمله می کند. او در این مبارزه به دست آن خلافکار بهشدت زخمی میشود و همین سبب میشود که همۀ حس عاشقیاش را نسبت به خلافکار از دست بدهد و متوجه شود عشق واقعیاش خود بتمن است. چند ماه از این حادثه میگذرد و جوکر از تیمارستان ارکهام فرار میکند. بتمن همۀ شهر را به دنبال او میگردد و از چند نفر بازجویی میکند. در همین حین، جوکرِ فراری به سراغ خانۀ جیمز گوردون میرود و بعد از اینکه باربارا گوردون در را بهاشتباه رویش باز میکند، او را به ضرب یک گلوله برای همیشه قطع نخاع میکند. سپس جیمز گوردون را گروگان میگیرد. او جیمز گوردون را به یک شهربازی متروکه میبرد و وادار به تماشای فیلمهایی مربوط به مرگ و زخمی شدن دخترش میکند. بتمن بهموقع میرسد و با او مبازه میکند. بعد از مبارزه تصمیم میگیرد که این دفعه با او صحبت کند. پس از صحبتشان، جوکر با تعریف کردن یک جوک باعث خندۀ هردوشان میشود و با خندۀ بتمن و جوکر، آسمان شروع به باریدن میکند.