این کتاب ترکیبی است چنان زیبا از خاطرات ندیمه و مجموعهی انتخاب که بولتن مرکز کتاب، در تعریف آن نوشته: «هم طرفداران کتاب هذیان، هم طرفداران انتخاب و هم طرفداران پژمرده از خواندن آن نفسشان بند خواهد آمد.»
جواهر یعنی ثروت، جواهر یعنی زیبایی… اما برای وایولت، جواهر یعنی خدمتگزاری. وایولت که در محلهی مارش بهدنیا آمده و بزرگ شده، قرار است سر از جواهر دربیاورد. او را آموزش دادهاند تا تبدیل با جایگزینی مناسب برای خانوادههای ثروتمند شود و دوشس دریاچه او را در مزایده میخرد. وایولت بهزودی میفهمد که پشت نقاب زیبا و درخشان جواهر و در زندگی نجبا و ثروتمندان، چه خشونتها، خیانتها و توطئههایی در جریان است.
وایولت باید حقیقت زشت و ناپسند زندگی تازهاش را بپذیرد… اما نباید از جان خود غافل شود. باید هرچه میتواند انجام دهد تا زنده بماند. پیش از اینکه وایولت با سرنوشت خود روبهرو شود، پسری را میبیند که او نیز در استخدام دوشس است. با همین دیدار، عشقی ممنوع میان آنها شکل میگیرد. ارتباط این دو نفر عواقبی بیش از آنچه فکرش را میکردهاند، برایشان دارد. وایولت باید تصمیم بگیرد که محافظهکار خواهد بود یا سر به شورش خواهد گذاشت. باید تصمیم بگیرد که آزادیاش را میخواهد قربانی چه کسی کند.