سلنا سارداثین، قاتل هجدهساله را پس از پایان یک سال تحمل رنجِ مرگبار در معادن نمک اندوویر بهخاطر جرمهایش، بهزور نزد ولیعهد میبرند. شاهزاده دوریان آزادیاش را به یک شرط به او میدهد: باید در مسابقهای برای استخدام آدمکش سلطنتی، مبارزِ شاهزاده شود.
رقبایش مردان دزد، آدمکشها و جنگجویانی از سراسر امپراطوری هستند. هریک توسط یکی از اعضای شورای پادشاه حمایت میشوند. اگر او در مسابقات رقبایش را کنار بزند، چهار سال به پادشاهی خدمت میکند و سپس آزادیاش به او بخشیده میشود. سلنا جلسات آموزشش با کاپیتان گارد، وستفال را مهیج و چالش برانگیز میبیند اما زندگی در دربار برایش کسلکننده است… تا وقتی که شاهزاده به او ابراز علاقه میکند.
سپس یکی از رقبایش را مرده پیدا میکنند… و خیلی زود یکی دیگر؛ آیا سلنا قبل از آنکه قربانی شود، میتواند قاتل را پیدا کند؟ آدمکش جوان در جستوجوهایش سرنوشتی مهمتر و دور از تصور را کشف میکند.