تا پیش از آنکه بروم توی دل نهنگ، فکر می کردم هپروت یعنی دنیای بی خیال ها و رویا باف ها. از آن خطرناک تر فکر می کردم هپروت بوی دود می دهد. اما روزی که زام زام را دیدم، همه چیز برایم دگرگون شد. فهمیدم ماجرا از همان جا شروع می شود. فهمیدم یک دوست خوب فرازمینی چقدر می تواند به تو نزدیک باشد و از تو دور. کمی بعد بی هیچ تابلوی هشداردهنده ای افتادم توی دام .هم خودم هم یارا کسی که دوستش دارم.
بله افتادم توی دام پاگوش ها .با گوش ها آن قدر خطرناک اند که پیشنهاد می کنم اصلا نزدیکشان نشوید امیدوارم خودم زنده بمانم و بتوانم داستان این کتاب را تا ته برایتان تعریف کنم.