نام من ایتن چیس است و ممکن است آنقدر زنده نمانم که تولد هجدهسالگیام را ببینم.
ایتن فکر میکرد که برای در امان ماندن از دنیای خواهرِ بزرگترش، سرزمین رؤیازادها، همه کاری کرده است. حضور قبلیاش در قلمرو آهن، چیزی جز ترس و بیزاری از دنیایی که مگان چیس آن را خانهی خود میدانست، برایش نداشت؛ سرزمینی که پر از افسانهها، گربههای سخنگو، جادو و دشمنان وسوسهگر بود.