البته ترسش بی اساس هم نبود! طفلکی کلا هیپنوتیزم سرخود بود. یک روز عصر در سالن تئاتر بی.اف.کیتز، وقتی روی صحنه بازیگر مرد را هیپنوتیزم می کردند، جوآنما در جایگاه تماشاچی هیپنوتیزم شد و مثل بازیگر روی صحنه که صدای مرغ درمی آورد قدقدکنان بین ردیف صندلی های سالن نمایش، چهار دست و پا، راه افتاد. طوری که نمایش را متوقف کردند و یک گروه نوازنده زایلوفون آوردند