آلن بدیو بهعنوان فیلسوفی رهاییبخش، سیاستِ رهایی را یکی از وجوه مهم فلسفی خود تعریف میکند و متعاقباً فلسفه تبدیل به «شورشی منطقی» میشود که هدفش فهم و توضیح امکانهای جدیدی است که از دریچه مقاومت گشوده شده و پدید میآید. فلسفه در این تعریف با کمک کردن به افراد و حمایت کردن از مقاومت سوژهها، به خوانندگانش امکان استفاده از اصولی را خواهد داد که در شورش جمعی سوژهها بهمنظور تغییر وضع موجود، رخدادِ حقیقت را رقم میزنند. این را میتوان بازگشتی دوباره به تز یازدهم فوئرباخِ مارکس دانست که: «فلاسفه تاکنون به تفسیر جهان از راههای گوناگون پرداختهاند؛ اکنون مسئله تغییر جهان است». کاری که بدیو سخت به آن اعتقاد دارد همین ضرورت تغییر جهان اینبار از دریچه بازخوانی و تحول در فلسفه و به خدمتِ امر سیاسی در آوردن آن است. در نهایت، بدیو به دنبال پاسخ به مهمترین پرسشی است که از آغازین وهلهة تاریخ، بشریتِ در بحران، همواره زندگی خود را وقف پاسخ به آن کرده است: «چه باید کرد؟»، چه باید کردی که اینبار در جستوجوی پاسخ آن از زبان بدیو هستیم.