فقط یک لحظه کوتاه، سایه محو کسی را مقابل صورت و پشت پلکهای بستهاش احساس کرد و صدایی نامفهوم که یک آن از گوشش عبور کرد و بعد گنگ و گم شد . هیاهوی درونش آنقدر پرقدرت و بلند بود که هر صدایی را در پس هجوم پر تنش خود خاموش میکرد...