هر چقدر علیه فرهنگ مدرن سخن بگوییم، یک حسن او فراموش نمیشود و آن صداقتش است. فرهنگهای دیگر شاید آرمانهای والاتر، مدینه فاضلههای جذابتر، یا واقعیتهای رنگارنگتری مطرح کرده باشند، یا در ظرایف و لطایف فرهنگی غنای بیشتری از خود نشان دهند، اما عصر مدرن همهی آنها را برای رسیدن به حقیقت بدون آرایش و عاری از کذب فدا کرده است و به همین دلیل است که همهی فاصلهگذاریها را کنار میگذارد. فرد در این فرهنگ میخواهد خودش باشد، همانطور که واقعاً هست نه آنطور که پایگاه اجتماعیاش نشان میدهد، و این همان اوجی است که فرد مدرن ممکن است بدان دست یابد، نارضایتی از آن نوع رابطه با خویشتن که توسط جامعه تعیین شده است. البته رسیدن به این تعالی بیهزینه نیست. اول از همه احساس امنیت بر باد میرود، احساسی که فقط پایگاه اجتماعی دقیقاً تعریفشده به آدمی میدهد. در جامعههای سنتی منزلتمدار تصمیمگیری آسان است، هرکس میداند چه چیز را میتواند آرزو کند و چه چیز ممکن است به دست آورد. درست برعکس در زندگی مدرن هیچ پایگاه مطمئنی وجود ندارد، فقط مبارزهی بیپایان وجود دارد و بس… پس اگر جامعهی مدرن دیگر نمیتواند مثل گذشته بر اساس سلسلهمراتب ثابت و تغییرناپذیر خود مبنایی برای ارزیابی ما از خویشتن خویش فراهم آورد، میبایست تلاش کنیم و الگوهای جدیدی برای ارزیابی خود بر اساس حقایق اصیلتر و عمیقتر انسانی بهوجود آوریم. این است وظیفهی واقعی عصر مردمسالاری، وظیفهای که هنوز به انجام نرسیده است.