دلو سی و هفتم روایت دختری است که از هفت هشت سالگی صدای خسته و ناامید مردی را میشنود که از اعماق چاه خانهشان بگوشاش می رسد: «مریم مریم!» مریم در خیال خود با طلق چراغ ماشینی که در گوشه دستشویی خانه است رابطه دارد. طلق چراغ به او میگوید که واقعا نمیداند آن صدا صدای کیست. اما میگوید شاید تو بتوانی وقتی که بزرگ شدی، زخم و درد صاحب آن صدا را درمان کنی ...