مردم شهر هر سال، کودکی را به عنوان پیشکش به جادوگری تقدیم می کنند که در جنگل زندگی می کند. آن ها امید دارند که این قربانی باعث شود جادوگر کاری به کارشان نداشته باشد. اما زان، جادوگر درون جنگل، بسیار مهربان است. زان این بچه ها را از جنگل نجات می دهد، آن ها را به خانواده های خوش قلبی می بخشد که در آن سوی جنگل زندگی می کنند و در طول مسیر، گرسنگی آن ها را با نور ستاره ها رفع می کند. اما یک سال، زان به جای نور ستاره به بچه ای نور ماه می دهد؛ اتفاقی که باعث می گردد آن بچه از قدرت جادویی خارق العاده ای برخوردار شود. زان تصمیم می گیرد که این بچه را، که نامش را لونا گذاشته، مثل بچه ی خودش بزرگ کند. با نزدیک شدن به تولد سیزده سالگی لونا، قدرت های جادویی او با عواقبی بسیار خطرناک خود را نشان می دهند.