کتاب جوانی اثری خواندنی از پاتریک مودیانو است.
وی کافه بالکن، دود و هیاهوی گفتوگوها گیجش کردند. وقتِ نوشیدنی قبل از غذا بود. بروسیه را با آن کلاه اتریشیاش فوری پیدا کرد. کمی هول بود. سمتش رفت، چمدانش را گذاشت و نشست. بروسیه شادوشنگول پرسید «خب، آشخوری تموم شد؟»
«بله، آشخوری تموم شد.»
این جمله را با صدای نیمهبلندی گفت، چون همیشه در به کار بردن اصطلاحات عامیانهی نظامی مشکل داشت. بروسیه گفت «آخر آشخوری رو باید جشن گرفت، جونم... میبینید که من شروع کردهم...»