کتاب جان کلام اثر گراهام گرین، رماننویس، نمایشنامهنویس و منتقد ادبی انگلیسی است. زمان این داستان سالهای جنگ جهانی دوم و مکان آن سواحل غربی آفریقاست. این رمان از زندگی اسکوبی یک افسر پلیس و معاون کمیسر میگوید. شخص منضبط و قانونمندی که علیرغم همهی صلاحیتهایش جانشین کمیسر نمیشود و فردی جوانتر از او به این موقعیت دست پیدا میکند. این موضوع همسر اسکوبی را بیشتر از خود او ناراحت میکند؛ چون او برای سفر به پول احتیاج دارد. اسکوبی با قرض گرفتن مبلغی قابلتوجه همسر ترشرویش را به سفر میفرستد. در غیاب همسر، بیوهی جوانی به نام هلن در دل اسکوبی جا باز میکند و همهی این اتفاقات جزئی او را به سمت سرنوشتی شوم سوق میدهند.
این اثر گراهام گرین اثری بهشدت تراژیک است. نویسنده هم با توصیفات دقیق و قلم توانایش بهخوبی از عهدهی انتقال درد و رنج شخصیت اصلی کتابش برآمده است. طوری که محال است کسی این کتاب را بخواند و حس شفقت و دلسوزیاش نسبت به این شخصیت تحریک نشود. این کتاب خوشخوان در سال 1948 منتشر شده است. در این کتاب هم مانند دیگر آثار گرین، شاهد فضاهایی عجیب و در عین حال ملموس هستیم. معمولا در آثار این نویسنده مسائلی همچون شکست و گناه و جوامعی پر از فساد روایت میشوند. در این کتاب هم افسری درستکار را میبینیم که بین خواستههایش مردد مانده و تردیدهای او بخش اعظم این داستان را تشکیل دادهاند.
کتاب جان کلام را پرتو اشراق به فارسی برگردانده و فصل اول آن اینگونه آغاز میشود: «ویلسون در بالکن هتل بدفورد نشست. زانوهای بیمو و گلگونش را بهزور میان نردهها جای داد. یکشنبه بود و زنگ کلیسا مردم را به دعای صبحگاهی فرامیخواند. آن سوی خیابان باند، پشت پنجرههای دبیرستان، دخترهای سیاهپوست با لباس ورزشی آبی سیر نشسته بودند و به کار تمامنشدنی فرزدن موهای تابخوردهی خود مشغول بودند. ویلسون دستی به سبیل تازهدمیدهاش کشید و در انتظار آوردن جین و لیمویش به رویا فرو رفت.»