حقیقت مسلم این است که همچنان جهان را مردان اداره میکنند. از ۱۹۵ کشور مستقل در جهان، تنها ۱۷ کشور را زنان اداره میکنند. زنان تنها ۲۰ درصد کرسیهای مجلسها را در سراسر جهان در اختیار دارند.
در ایالات متحده، که در آن به آزادی و عدالت برای همه افتخار میکنند، تفکیک جنسیتیِ نقشهای مدیریتی وضعیت چندان بهتری ندارد. در اوایل دهۀ ۱۹۸۰، زنان ۵۰ درصد فارغالتحصیلان کالج در ایالات متحده را تشکیل میدادند.
از آن زمان به بعد، زنان آهسته و پیوسته پیشرفت کردند و مدارج دانشگاهی بیشتر و بیشتری را به دست آوردند، مشاغل سطح پایین بیشتری را گرفتند و وارد زمینههایی شدند که قبلاً مردان ادارهشان میکردند.
با وجود تمام این دستاوردها، درصد حضور زنان در مقامات بالای سازمانهای آمریکایی بهندرت در طول دهۀ گذشته افزایش یافته است. تنها حدود ۲۱ نفر از ۵۰۰ مدیر موفق جهان را زنان تشکیل میدهند.
زنان حدود ۱۴ درصد موقعیتهای اجرایی، ۱۷ درصد از کرسیهای هیئتمدیره و ۱۸ درصد از مقامات کنگره را تشکیل میدهند. این شکاف برای زنان رنگینپوست که تنها ۴ درصد از مشاغل سازمانی مهم، ۳ درصد از کرسیهای هیئتمدیره، ۵ درصد از کرسیهای کنگره را دارند، عمیقتر است.
درحالیکه زنان به سبقت از مردان در دستاوردهای آموزشی ادامه میدهند، باز هم از پیشرفت واقعی در صنایع ردهبالا باز ماندهاند. این یعنی موقع تصمیمگیری برای کارهایی که بیشترین تأثیر را بر دنیای ما دارند، صدای زنان به صورت برابر شنیده نمیشود.
هنگامیکه سخن از دستمزد به میان میآید این پیشرفت همان قدر کند است. در سال ۱۹۷۰، مبلغ پرداختی به زنان آمریکایی به ازای هر دلار پرداختی به مردانِ با مقام معادلِ ۵۹ سنت بود.
تا سال ۲۰۱۰، زنان اعتراض، مبارزه و سخت کار کرده بودند تا دستمزدشان به ازای یک دلار دستمزد پرداختی به مردان به ۷۷ سنت رسید.
بهطوریکه فعال حقوق زنان، مارلو توماس، در روز پرداخت برابرِ سال ۲۰۱۱، به شکل کنایهآمیزی گفت: «چهل سال تلاش و ۱۸ سنت افزایش! قیمت یک بستۀ دوازدهتایی تخممرغ، ده برابر این مقدار رشد کرده است!»
تغییر مسیر؛ زنان، شغل و میل به رهبری
جهانِ کاملاً برابر جایی است که زنان در آن نیمی از امور کشور و سازمانها را اداره کنند و مردها نیز نیمی از کارهای خانه را انجام دهند. معتقدم که در این صورت جهان بهتری خواهیم داشت.
قوانین اقتصادی و بسیاری از مطالعات مختلف نشان میدهند، درصورتیکه در مخزن عظیمی از منابع انسانی و استعداد قرار داشته باشیم، عملکرد جمعی نیز بهبود مییابد.
سرمایهگذار افسانهای، وارِن بافِت، با بزرگمنشی اعلام کرده که یکی از دلایل عمدۀ موفقیتش رقابت با نیمی از جمعیت است. وارِن بافِتهای همنسل من هنوز هم از این مزیت بهشدت بهرهمند میشوند.
هنگامیکه افراد بیشتری با هم به رقابت بپردازند، رکوردهای بیشتری نیز شکسته میشوند و مزایای به دست آمده نیز به سود همه خواهد بود.
فهرست مطالب کتاب تغییر مسیر
مقدمه. درونیسازی تحول
یک. شکاف در میل به مدیریت
دو. نشستن پشت میز
سه. موفقیت و محبوبیت
چهار. یک آویزگاه جنگلی، نه یک نردبان
پنج. آیا شما مربی من هستید؟
شش. به دنبال حقیقت رفته و آن را بگویید
هفت. قبل از رفتن نرو
هشت. شریک زندگی خود را به شریکی واقعی تبدیل کنید
نه. افسانۀ انجام دادن تمام کارها
ده. بیایید دربارۀ موضوع صحبت کنیم
یازده. همکاری با یکدیگر به سمت برابری