همراز همش هشت سالش بود که با خواهرش هلیا قلبی داره سوار ماشین مادرشون میشن و در حالیکه از چیزی فرار میکنن یک تصادف بدی اتفاق میوفته.... دود و آتیش همه جارو میگیره و همراز با چشمایی که تار شده، میبینه که یه مرد مادرش که هنوز زندست از دره به پایین پرت میکنه و مادرش تیکه تیکه می شه....