کتاب بزها به جنگ نمیروند نوشتهی مهیار رشیدیان است. این داستان پُرکشش داستان متفاوتی دارد. علاوهبراین به لحاظ فضا و شگردهای داستانی هم اثری خلاقانه به شمار میرود. داستان دربارهی روستایی است که هرساله هنگام آبگیری سد به زیر آب میرود. اهالی روستا استخوانهای آبا و اجدادشان را از گورهای زیرِآبرفته بیرون میکشند و در گوری دیگر به خاک میسپارند. آبگیری سد نهتنها زندگی زندگان روستا را دستخوش تغییر میکند، بلکه مردگان هم از آن متأثر میشوند.
رشیدیان نویسندهی ماجراجویی است که توانسته با این سوژهی متفاوت، داستانی پرتعلیق و جذاب بیافریند. او ادبیات نمایشی خوانده و بعد از آشنایی با احمد محمود و هوشنگ گلشیری بهطور جدی وارد عرصهی داستاننویسی شده است. دو پله گودتر هم مجموعه داستانی از همین نویسنده است. آقا رضا وصلهکار هم کتاب دیگری از اوست. رشیدیان در داستانهایش از واقعیت تأثیر میگیرد. یعنی ماجراها و شخصیتهای واقعی را از فیلتر تخیل عبور میدهد و در داستانهایش از آنها بهره میبرد. این نویسندهی جوان سالها در عرصهی مستندسازی صنعتی و عمرانی فعالیت کرده که میتوان تأثیرش را در کتاب بزها به جنگ نمیروند مشاهده کرد. خود نویسنده این موضوع را تأیید میکند و تصویرسازیهای داستانش را بیش از هر چیز تحتتأثیر فرآیند دیدن میداند. او در تکمیل این موضوع میگوید: «من چند سال به شکل پیدرپی در پروژههای راهسازی حضور داشتم و از روند پیشرفت پروژهها عکس و فیلم تهیه میکردم، اما زمانی شروع به نوشتن بزها به جنگ نمیروند کردم که مدتها بود از این محیطها فاصله گرفته بودم، و تمام آن تصاویر دیگر در پس ذهن من تهنشین شده بود. از آنجا دیگر قدرت تخیل بود که تصاویر پس ذهن را به نفع داستان بازسازی میکرد.»