در این اثر، مهدی ربی به جزئیات مشکلات و چالشهای فعلی اهواز پرداخته...در متن کتاب این چنین آمده است:
تنگ هم نشسته بودند و سریهایشان را برده بودند زیر بالها، آن قدر زیاد بودند که خود در خنچهها دیده نمیشدند. به پیرمرد اشاره کرد قایق را نگه دارد. زل زد توی چشمهایم دستم را گرفت. فهمیدم چه میخواهد. با دهان باز و بیصدا شروع کرد به شمردن یک، دو، سه و بعد با همه وجودمان شروع کردیم به فریاد کشیدن