تمرکززدايی، بهمعنای کاستن از مسئوليتهای دولتی حکومتهای مقتدرِ مرکزی و سپردنِ اين مسئوليتها به حکومتهای محلی، يکی از فراگيرترين روندهای توسعه در اين عصرِ جهاني است. طی دو دههی گذشته، سازمانهای بينالمللی قدرتمندی نظير بانک جهانی، سازمان ملل متحد و ساير سازمانهای توسعهی دوجانبه در تکاپوی ترويج و گسترش تمرکززدايی بودهاند. اما اخيراً پژوهشگران، حرفهورزان و فعالان به نقد فزايندهی کاربردِ گستردهی سياستهای تمرکززدايی پرداختهاند. بهرغم ابعاد جهانی جنبش تمرکززدايی، شناخت کمی از تأثيرات نسبتاً چشمگيرِ آن بر فرآيند برنامهريزی، ساختارهای حکمرانی، سازمانهای جامعه مدنی و اجتماعات محلی در سراسر جهان وجود دارد. برنامهريزی و تمرکززدايی اين شکافها را از طريق مطالعههای موردی بديعی بررسی میکند که برگرفته از شرايط متفاوت ملی در جهانِ جنوب هستند. کتاب حاضر به ارزيابی فصل مشترک بين برنامهريزی و تمرکززدايی از سه ديدگاهِ حکومت مرکزی، دولت محلی، و جامعهی مدنی و اجتماعات محلی میپردازد. مخاطب اين کتاب استادان، پژوهشگران، دانشجويان، و نيز برنامهريزان، سياستگذاران و حرفهورزان توسعه هستند.