امپراتوری شرح سفرهای ریشارد کاپوشچینسکی است به یک امپراتوری در سه مقطع زمانی مختلف: امپراتوری شوروی. کتاب حاضر به تأکید خود نویسنده «کتاب تاریخ نیست» بلکه عمدتاً گزارش سفرهایش به قلمرو وسیع امپراتوری شوروی است. همچنین بخشهایی از کتاب، به سیاق گزارشهای خبری، شرح دیدارها و مکاتبات کاپوشچینسکی با افرادی است که او را مصاحب دلنشینی یافتهاند و این ملاقاتها را فرصتی مغتنم برای برآوردن فریاد تظلم. غرض اصلی نویسنده نیز رساندن صدای آزادیخواهی این ستمدیدگان به گوش جهانیان، بهخصوص مخاطبان غربی ناآشنا با مصائب مردم این سوی دنیا، و پرداختن به جنبهی انسانی داستان بوده است نه راستیازمایی روایتها.
کاپوشچینسکی را بزرگترین روزنامهنگار قرن بیستم نامیدهاند. مارگارت اتوود، رماننویس و خالق رمان سرگذشت ندیمه، از ستایشگران اوست و در مقالهای که هنگام مرگ کاپوشچینسکی منتشر کرد، نوشت: «کاپوشچینسکی از معدود کسانی بود که میتوانستیم مطمئن باشیم دربارهی وقایع پیچیده و بغرنج حقیقت را بازگو میکند، آن هم نه با زبانی انتزاعی، بلکه با تمام جزئیات ملموس آنها اعم از رنگ و بو و حس و حالشان. هر جا صحبت از فروپاشی، فاجعه یا خونریزیهای وخیم در ساختارهای سیاسی بود، او آنجا حضور داشت.»
امروز جهان در معرض تهدید سه طاعون بزرگ است: ناسیونالیسم، نژادپرستی و بنیادگرایی دینی. ویژگی مشترکشان این است که هر سه قدرتمند و خشن و بیمنطقند. ابتلا به هر یک از این امراض عقل را زایل میکند. آتش مقدسی در مغز مبتلا شعله میکشد که فقط با ریختن خون قربانیان فرو مینشیند. هر تلاشی برای گفتوگوی آرام و منطقی با او ناکام میماند. او فقط حکم صادر میکند و از شما انتظار دارد حق را به او بدهید. شما تنها وقتی ارزش دارید که نقش ابزار، وسیله و سلاح را ایفا کنید. در نزد او انسان فینفسه هیچ منزلتی ندارد، او فقط به هدفش میاندیشد و بس.