آرزوی غولچهبرفی این است که برف ببارد، اما آرزوی او برآورده نمیشود. غولچهدرختی هم آرزو دارد که حیاط خانهشان پر از برگهای رنگی شود، ولی هیچ اتفاقی نمیافتد. هر دو غولچه غمگین و عصبانی از خانه بیرون میروند و در میدان اصلی غولستان به هم میرسند و تصمیم میگیرند به سراغ غول چراغ جادو بروند تا آرزوهایشان را برآورده کند.