اگرچه من یک کشاورز سیاه پوست عزادار و نسبتا فقیر بودم که در ایستگاه پلیسی نشسته بودم که فقط از پولدارهای سفیدپوست و ستاره های جهانی سینما حمایت می کرد، نه از رنگین پوست هایی مثل من؛ اما حتی قطره ای اشک نریختم. فکر می کردم که مرگ او یک حقه بود؛ یک حقه ی دیگر در ادامه ی برنامه های پیچیده ای که او برای تربیت من داشت، برای اینکه یاد بگیرم سیاه پوست ها چه محدودیت هایی دارند، برای اینکه به من الهام ببخشد که خودم دست به کار شوم.